به گزارش قدس انلاین، به نقل از ماهنامه بین المللی زائر، خواجه عبدالله انصاری در تصوف از استادان زیادی آموزش گرفت و دو بار به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی رفته و این دیدارها تاثیر فراوانی در روحیات و منش او داشته است. محل زندگی خواجه عبدالله انصاری بیشتر در هرات بود و در آن جا تا پایان زندگی به آموزش و ارشاد اشتغال داشت. از رسایل منثور او می توان به مناجاتنامه انصاری، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، محبتنامه، قلندرنامه، هفتحصار، رساله دل و جان و الهینامه اشاره نمود. با این حال یکی از ویزگی های ممتاز او بیان مناجات های عارفانه می باشد:
الهی! نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان!
الهی! ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی.
الهی! در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی و نه آرزومند مکانی، نه کس به تو ماند و نه به کسی مانی. پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده به چیزی است که تو آنی!
الهی! از کُشتة تو، بوی خون نیاید و از سوختة تو بوی دود؛ چرا که سوخته تو، به سوختن شاد است و کشته تو، به کشتن خشنود.
الهی! دلی ده که در آن آتش هوا نبود و سینه ای ده، که در آن زرق و برق و ریا نبود.
الهی! اگر یک بار گویی: «بندة من»، از عرش بگذرد خنده من.
الهی! من کیستم که تو را خواهم؟ چون از قیمت خود آگاهم. از هر چه می پندارم کمترم و از هر دمی که می شمارم، بدترم.
الهی! اگر مستم و اگر دیوانه ام، از مقیمان این آستانه ام؛ آشنایی با خود دِه که از کائنات بیگانه ام.
الهی! در سر آب دارم، در دل آتش، در ظاهر ناز دارم، در باطن خواهش. در دریایی نشستم که آن را کران نیست؛ به جان من، دردی است که آن را درمان نیست؛ دیده من بر چیزی آید که وصف آن بر زبان نیست!
الهی! از نزدیک نشانت می دهند و برتر از آنی و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی. تو آنی که خود گفتی و چنان که خود گفتی، آنی: موجود نفس های جوانمردانی، حاضر دل های ذاکرانی.
الهی! ما در دنیا معصیت می کردیم، دوست تو ـ محمدـ غمگین می شد و دشمن تو ابلیس شاد. اگر فردای قیامت عقوبت کنی، باز دوست تو غمگین شود و دشمن تو شاد. دو شادی به دشمن مده و دو اندوه بَهرِ دل دوست مَنِه.
الهی! با تو آشنا شدم، از خلایق جدا شدم و در جهان شیدا شدم؛ نهان بودم، پیدا شدم. الهی! هر که تو را شناخت، هر چه غیر تو بود بینداخت.
الهی! اگر خامم، پخته ام کن و اگر پخته ام، سوخته ام کن.
الهی! مگوی چه آورده اید که درویشانیم و مپرس چه کرده اید که رسوایانیم.
الهی! ترسانم از بدی خود؛ بیامرز مرا به خوبی خود.
الهی! همچون بید به خود می لرزم، که مباد آخر به جویی نیرزم!
الهی! تو بساز که دیگران ندانند و تو بنواز که دیگران نتوانند.
الهی! چون در تو نگرم، از جمله تاجدارانم و تاج بر سر؛ و چون بر خود نگرم، از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.
منابع:
1-انصاری، جواجه عبدالله، مناجات نامه، تهران: زوار.
2- انصاری، جواجه عبدالله، الهی نامه، تهران: تحکیم.
3- انصاری، جواجه عبدالله، برگزیده آثار پیر هرات، تهران: قدیانی.
نظر شما